???????????????? مے نویسمت عاشقانہ میخوانمت لذت بخش تر از صداے باران میبینمت در تمام وجودم میبوسمت بے بهانہ میخواهمت بیشتر از همیشه میسرایمت با نواے قلبم جانانم اینها بخاطر توست ڪہ بگویم دوستت دارم آغوشت را تنڪَ تر ڪن حسادت میڪنم حتی بہ هوایی ڪہ میان من و توست آغوشت را تنڪَ تر ڪن بی مرز میخواهمت هر شب به وسعتِ عشقمان دوستت دارم برای بوسیدن تو ماه را پنهان میکنم خورشید را نوازش میکنم تا بیدار شود صدای قناری را میبوسم و برای دیدنت از پنجره قول میگیرم و به گلدانش قولِ آفتاب می دهم هر صبح به وسعت آغوشت دوستت دارم دلبر جان شعرهایم همه آلوده به عطر آغوش توست که ماندنی ست و اینسان شب درازا و به آغوش کشیدنی ست من برای دیدنت مثل زنگ اخر مدرسه ذوق میکنم مثل بچه ای که مشقاشو نوشته و الان میتونه بره بازی کنه ذوق میکنم مثل بوی قرمه سبزی مامان ذوق میکنم مثل دیدن تاب و سرسره ذوق میکنم مثل زنگ تفریحایی که عدسی و ماکارونی بوفه رو میخوردیم ذوق میکنم مثل گرگم به هوا بازیامون ذوق میکنم مثل خریدن کتاب و دفتر نو ذوق میکنم مثل خوردن یخمک توی تابستون ذوق میکنم
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|